محل تبلیغات شما



این که بنشینم و پا روی پا بیندازم و به چرت و پرت های دیگران درباره ی خودم فکر کنم که چیزی نیست جز وقت تلف کردن به جای آن می توانم کتابی که دوست دارم بخوانم یا فیلم ببینم اما امان از دست ذهنم که مجال هیچ کاری را نمی دهد و فقط از سخن های کهنه ی آدم ها پر و خالی می شود .

نمی دانم کجای زندگی ایستاده ام باید خودم را دریابم مهتاب همین لحظه را دریابم باید بدانم در جریان زندگی کجای کارم ؟ چه شد؟

چه خواهد شد؟ 

آدم های زندگی من نقش پر رنگی در زندگی من دارند چه بخواهم چه نخواهم .

اما گاهی نمیفهمم حرف هایشان را ، گوشت تلخی هایشان را ، محبت هایشان را ، نفرتشان را .

ما آدم ها چرا این همه بد شدیم‌ مهتاب .

اما من با تمام خوبی ها و بدی ها محتاج آن ها هستم

آدمی دلش به بودن آدم ها خوش است گاهی دلم میخواهد بنشینم روبه روی او و تمام حرف های ته دلم را برایش تعریف کنم ، حرف هایم که‌تمام شد یک‌نفس عمیق بکشم  و بابت بودنش از او تشکر کنم .

 

 


مسیر جزیره به ارومیه را برمیگشتیم ایستادیم پمپ بنزین تا بنزین بزنیم ماشینی در کنارمان پارک کرد سه سرنشین داشت مادر کودکش را در آغوشش گرفته بود پدر آمد در ماشین را باز کرد دست کودکش را گرفت تا باهم به سرویس بهداشتی بروند دو قلاده سگ ایستاده بودند پدر سینه راست کرده بود تا کودک نترسد کودک در حال خودش بود سرخوش و مست بود از زندگی . اندکی بعد برگشتند و سوار ماشین شدند ما هم کارمان تمام شد و باهم راه افتادیم آن ها با سرعت از ما سبقت گرفتند یک ربع بعد جاده قفل

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

در آغاز کلام بود و کلام نزد خدا بود . ايل بزرگ هزاره (ايل اركوازي بولي) مشاوران هیروو